آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

سفر رامسر1

بابا افشین برای یک هفته مرخصی گرفت و قرار شد به همراه خانواده من بریم رامسر،از اونجایی که قرار بود صبح زود حرکت کنیم شب برای خواب رفتیم خونه مامانی و شما تا ساعت 2 نصف شب نخوابیدی و نذاشتی منم بخوابم.  روز 5شنبه 14/تیر ماه ساعت 5صبح راهی رامسر شدیم وآرتین گوگولی از اونجایی که شب گذشته نخوابیده بودی بیشتر راه و تو بغل من خواب بود. بین راه نزدیکای چالوس برای صبحانه ایستادیم.برای شما همه چیز تازگی داشت.با دیدن اون همه درخت و سرسبزی کلی شارژ شده بودی. در صندوق ماشین بابایی باز بود و شما اصرار داشتین تو صندوق بشینین و از اونجا که مامانی(مامان خودم) معمولا هر کاری بخوای برات انجام میده شمارو گذاشت تو صندوق اینم...
19 تير 1392

رمضان

    مژده ای منتظران ماه خدا امده است / ماه شبهای مناجات و دعا امده است ماه دلدادگی بنده به معبود رسید / بر سر سفره شاهانه گدا امده است . . .     بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و علی آله و اصحابه اجمعین. خداوندا! زبان به سپاس تو گشودن، آنگونه که شایان توست از عهده ما برنیاید که خود فرموده‌ای: "و قلیل من عبادی الشکور"؛اما از آن‌رو که فرموده‌ای:"لئن شکرتم لأزیدنکم"، مانده‌ایم در حق سپاسگزاری بی پایان از تو، چگونه باشیم و چه بگوییم؛ که در هولناکی "و لئن کفرتم إن عذابی لشدید" گرفتار نیاییم. و لاجرم همانگونه که خود از...
19 تير 1392

13ماهگی

تو مثل ِ بهانه اي   تو مثل ِ بهاري   تو مثل ِ تمام ِ هر چه تا به حال داشتم نيستي                                                         جدايي از تمام ِ آنچه منظور ِ من است...   تو بهترين حسّي...   آبی -پسرانه   با تمام ِ دلبري ... با تمام ِ قصه هاي دلبرانه   كه پيش ترها   مادرم براي كودكي هايم تعريف ميكرد...                    ...
18 تير 1392

برای تو...

                               هـــــــر روز بــــرایــــت رویـــایـــی بـــاشــــد در دســـت نــه دوردســـــت عشـــقــی باشــد در دل نـــه در ســــر و دلـیـلـی بــاشد بــــرای زنـــدگــی نـــه روز مــره گـــی                                ...
15 تير 1392

پسرک

  در دور دستها، که خدا میان چشمهات خانه کرده بود... من، بی قرار منتظر آمدنت بودم و تو که انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان پنجره، پنجره، طنین آواز تو بود که انگار، گوش هام جز تو نمی شنید. خداوند تو را به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه می پنداشتم نباشم. نفس هات که به گونه هام ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمهام می فرستی دستهات که می چرخد و میان دستهام پنهان می شود... خنده هات، که ریش می شوم و عاشق چشمهات که عمق نگاههام را می کاود و من که همیشه تو را کم دارم از داشته هام دلتنگ که می شوم... انگار صدای گریه های توست ....تنها نوازشی که مرا به خود فرو می برد تو فرشته ای یا نه....
13 تير 1392

احساس

آرتینم نمیدونم چه جوری احساساتم رو تو قالب جمله بیارم ولی میدونم باز نمیگنجه و از وصف خارجه ولی من دیوانه وار عاشقتم و هر روز که میگذره حس میکنم بیشتر بهت وابستم و نمیتونم لحظه ای رو بدون تو تصور کنم الان که داری بزرگ میشی حس میکنم کامل منو میفهمی وقتی حرفی رو بهت میزنم درک میکنی همش خودت رو برام لوس میکنی همه اینهااااااااا برای من لذت بخش ترین چیز زندگیه. قشنگم.شیریتم.پسر نازنینم عاشقانه دوستت دارم   روز یکشنبه، 10تیر ماه دندون 11هم(دندون آسیاب اول پایین سمت چپ) شما به سلامتی در اومد.خدا کنه بقیه دندوناتم زود زود در بیاد تا یکم از دردی که میکشی راحت بشی.مامان خیلی ناراحتم که نمیتونم برای کم کردن دردت کاری ک...
12 تير 1392

عشق ما...

با تیشه خیال تراشیده ام تو را در هر بتی كه ساخته ام دیده ام تو را از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟ یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ من از تمام گل ها بوییده ام تو را رویای آشنای شب و روز عمر من! در خواب های كودكی ام دیده ام تو را از هر نظر تو عین پسند دل منی هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را از شعر و استعاره و تشبیه برتری با هیچكس بجز تو نسنجیده ام تو را   ...
9 تير 1392

کوتاه کردن مو

مامانی 5شنبه به همراه باباجون رفتیم موهاتو کوتاه کردیم. بابا جون شما رو تو بغلش نگه داشت و  صورت تو چسبونده بودی به صورتم تا آقای آرایشگر یه کوچولو موهاتو کوتاه کرد. به بابا جون گفتم انشالله آرایشگاه دامادی شما هم باباجون ببرتت آرتین قبل از کوتاه کردن مو  آرتین بعد از کوتاه کردن مو ...
8 تير 1392

پارک شهرک امید

جمعه بعد از ظهر با خاله جون و مامانی و بابا افشین و عمو ایمان رفتیم پارک شهرک امید جای با صفایی بود اینم عکساش داری واسه مامان میخندی(مامان فدات شه) شما به همراه پسر خاله ادامه دارد... تو آسمون پشه هارو نگاه میکردیو سعی میکردی بگیریشون اینم یه عکس از رهام(تا اومدم ازش عکس بکیرم زد زیر گریه) ...
8 تير 1392